-
یه کمی میخوام بنویسم
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 18:32
با سلام به دوستان! خب دیگه خیلی وقته که نیومدم که آپدیت کنم و بنویسم. واسه اینکه سفر داشتم و کلی جار و جنجال تا بلاخره رسیدم به یه کشور دیگه و مردم دیگه که نه زبانشو بلدم و نه اونا زبون منو. ولی دارم روزگار میگذرونم. یه ماه شد که به این سرزمین قدیمی و غنی از فرهنگ پا گذاشته ام. ولی تا حال فقط سلام دادنو به لسان اونا...
-
تجدید دوستی
جمعه 16 دیماه سال 1384 10:25
با سلام روز تجدید دوستی ها !!! مرسی و ممنون از همه دوستانی که بهم سر زدن و منت گذاشتن و نظر دادن. واقعا ممنونم واسه اینکه میدونند دوستایی که تو کار وبلاگ هستند وقتی موضوعی رو مینویسند و بعد از گذشت چند وقتی میان و میبینند که دیگه دوستان نظر دادند چه لذت بخش و خوشحال کننده است. به هر حال دوست عزیزی به اسم نازنین شبگرد...
-
خبر یه دوست
شنبه 10 دیماه سال 1384 16:16
باسلام به دوستان امروز روز خوبی بود واسه اینکه بعد از ۵ سال خبری از یه دوست قدیمی بهم رسید. یعنی اینکه ایملشو یافتم و واسش پیام گذاشتم و اون بنده خدا هم جوابمو داده بود. یعنی اینکه خودشه. راستش خیلی خوشحال شدم ولی هنوز قرار نذاشتیم که کیا با هم بچتیم. خیلی دلم واسش تنگ شده. هنوز هم تو شهر مشهد زنده گی میکنه و گفته که...
-
با سلام به دوستان
پنجشنبه 1 دیماه سال 1384 21:09
خیلی وقته که اصلا طرف وبلاگم دور نزدم٬ باور کنید که اصلاً رمزش داشت فراموشم میشد. خب بگذریم اولتر از همه مرسی از دوستانی که نظر داده بودند. راستش بعد از این همه وقت که برگشتم اول رفتم سراغ تنظیمات این وبلاگ و انتقال اون از حالت قدیمی به حالت جدید و بعدش به دنبال نظرات. اینجا میخوام از خانم صفورا بگم که تو بخش نظرات...
-
سلام
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 10:19
اینبار بازهم دیر کردم٬ آخه خیلی کار دارم و در طول هفته نمیتونم به وبلاگ سر بزنم. خب٬ این هفته هم مثل همیش گذشت و داره میگذره. این جا میخوام از اون دوست خوب اهوازی ام که ای دی منو اد کرده بود تشکر کنم. خدایش خیلی آدم مهربونی است. یه وقت های شنیده بودم که میگفتند که هر چه از دوست رسد نکوست ولی درکش نکرده بودم و حالا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 13:16
بابا عجب دنیایی هست اینجا٬ به قول افغان ها « ما که دزد شدیم٬ شب مهتابی میشه». حالا که خواستم یه چیزی بنویسم این وبلاگ از کار افتاد و دو سه روزی ما رو معطل کرد. خب به هرحال٬ امروز برگشتم دیدیم که وبلاگ درسته و گفتم فرصتی است یه چیز های بنویسم. همچنان از یه دوستی که نظر داده بود و آدرس وبلاگشو برام گذاشته بود خیلی خیلی...
-
سلام
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 13:24
وقتی دو سه روز قبل عزم کردم تا بنویسم و این وبلاگو درست کردم٬ فکر میکردم که نوشتن و یادداشت کردن کار اسونیه. ولی بعد از این روز ها که نشتسته ام پشت کامپیوتر و وبلاگو باز کرده ام٬ به قول بعضی ها که رشته کلام و نوشتن از دستم رفته و فکر های جورواجوری به سرم میزنه و نمیدونم که از کجا شروع کنم و از چه بگم. چند روز قبل به...
-
با سلام
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 15:51
ایاک نعبد و ایاک نستعین با سلام شروع کردم چون سلام نام اوست ٬ میگن که سلامتی میاره. به هر حال٬ اگه ناگفته هاتو نگی و توی دلت نگهشون داری٬ تبدیل میشن به یه تلنباری از غم و غصه و میشن یه مشکل همیشه گی. نتونستم و نمیتونم که حرف دلمو با دیگران باز کنم٬ چون اولاْ خواست او بوده که تنها باشم و دور از وطن و دوستان. ثانیاْ کسی...